کشتی شکستگان
نوشته شده در تاريخ جمعه 4 شهريور 1390برچسب:, توسط رضا |

کودك در كنار درساحل مشغول بازي كردن است!

با عروسك خود بازي مي كند

وآن را چنان عاشقانه دوست دارد كه انگار زنده است

نگاهش به عروسكي ديگر مي افتد

عروسك خود را بر زمين مي گذارد

و به سوي آن قدم بر مي دارد

اما آن را به دست نمي آرد نگاهي به پشت سر مي اندازد

از عروسك خودش هم خبري نيست

امواج آن را به دل دريا برده بود

كودك نگاهي به جاي خالي آن مي كند

شانه هايش را بالا مي اندازد و به دنبال توپي مي دود

عروسكي كه روزي همه ي زندگي او بود

به خاطر هوس بچگانه از دست داد

و امواج خاطرات آن را به قعر درياي فراموشي برد

و كودك بي خيال به دنبال عروسكي ديگر...

فراموش شد عروسك

به همين سادگي...

 

( پاورقي:وحال آن كودك... بزرگ شده.اما باز هم به ياد بچگي و اون روزها مي افته.وهوس بازي هاي كودكي رو ميكنه.اما اين بار بازيش خيلي خطرناك تره.بازيچش شده دل آدم ها.خنديدن به بازي گرفتن احساسات آدم ها،و آدم ها حالا شدن براش همون عروسك.اي كاش كه اگه بزرگ ميشيم جنبه ي بزرگ شدن هم پيدا كنيم.بدونيم كه آدم ها عروسك نيستن،دلشونم توپ نيست و يه فرق بزرگ كه عروسك اون ها حالا دل داره ،وغرق شدن تو درياي فراموشي شايد...يادمون باشه اگه كسي رو دوست داريم به خاطر خودمون دوستش نداشته باشيم،به خاطر خودش دوستش داشته باشيم.آخه ديگه اون عروسك نيست كه به خاطره خودمون دوستش داشته باشيم.يادمون باشه،يادمون نره كه بزرگ شديم.)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.