نوشته شده در تاريخ یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

ܓ❀درد تنهایی کشیدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی‌ روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی...!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
خریده ام...

تو هر چه میخواهی‌ مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی‌ احساس.......

نمیــــــــفروشــــــــــم​...ܓ❀

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی،


آوای تو می‌خواندم از لایتناهی،


آوای تو می‌آردم از شوق به پرواز.


شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی،


امواج نوای تو به من می‌رسد از دور،

دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی،


وین شعله که با هر نفسم می‌جهد از جان،

خوش می‌دهد از گرمی این شوق گواهی.


دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست،


من سرخوشم از لذت این چشم به راهی.


ای عشق تو را دارم و دارای جهانم،


همواره تویی هر چه تو گویی و تو خواهی...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

کیستی تو ؟



کیستی تو که این همه



در من می تابی



بی آنکه کاسته شوی



بی آنکه غروب کرده باشی



کیستی؟



کیستی تو که این همه



سزاوار حرفهای عاشقانه ای



کیستی تو که دیدنت زندگی



رفتنت مرگ است



در من بمان



از هنوز تا همیشه...


"مخاطب خاص"

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

خدایا! کسی را که قسمت دیگری است سر راهم قرار نده ، که دلتنگی هایش برای من باشد و روز های خوشش برای دیگری..

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

همیشه میگفت بالا را نگاه کن...
میگفت نگاهم کن...
نمیتوانستم...
حیا و خجالت نمیگذاشت... عاشقش هم نبودم...
تا عاشقش شدم،بالا را نگاه کردم...
می خواستم نگاهش کنم...آنقدر نگاهش کنم تا سوی چشمانم کم شود،
اما هرچه گشتم پیدایش نکردم...
نبود...
نگاه دیگری قلبش را دزدیده بود...نگاهی که دریده بود و بی حیا...
و دلم شکست...بد شکست...
اینجا برای نگه داشتن آدم ها باید دریده بود...
باید دریده نگریست...تا بمانند..!

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

چشمان تو

جهان منند

کمی

رو به رویم بنشین

دلم

سفر می خواهد ...!

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

بعضی وقتها دو ضلعی عشقی داریم ،
طرف فقط دوسش داره ولی نمی‌جنگه!
یا باید مثلثش كنی
یا یك ضلعی ....!!
منم توی یه دوضلعی با تو گیر كردم!

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

جــای من خالی است

جــای من در عـشق

جــای من در لحظه بی دریغ اولین دیــدار

جــای من در شوق تابستانی آن چشــم

جــای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت

جــای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت

جــای من خالی است

من کجا گم کرده ام آهنگ بـــاران را..!

من کجا از مهــربانی چشم پوشیدم...!؟

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

من چرا

تو چرا

تا به اینجا رسیدیم به هم

من وتو اینجا چرا

یکی با تو ... یکی بی من

من تنها

تو شیدا

میخواهمت ای آب خنک

آتش گرفته این دلم

صحرای ترک خورده نگاه من

محتاج توست

باران ببار...

ببار تا سبز شوم...

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 مهر 1391برچسب:, توسط رضا |

برگ ریزان که راه انداختی
واژه هایمان جان گرفت
ما از تو شعر گفتیم
دل انارها خون شد
حالا
رگبارهایت را تند تر کرده ای
می خواهی به زمستان برسی
لطفا
تا شعرهایمان دم بکشد
کمی دیگر پاییز باش

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

سنگ ها حرف می زنن
گوش کن
خاموش ها گویاترن
از در و دیوار سخن می بارد
کجا دریابد آن را جان من
در خموشی من فریادهاست...!!
آنکه دریابد چه می گویم
کجاست ! ؟

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

دلَـم کـه مـ ـے گـیرَد...
آرام خـودَم را دَر آغـوشْــ مـ ـے گـیرَم ..
خـودَم بـه تنـهـآیـ ـے..
دَسـت نَـوازش بـَر سَـرَم مـ ـے کـشَم ..
لبـخَنـد مـ ـےزَنَم وَ آهـسـته مـے گـویـَم:
گـِریـه نَکـُن عـَزیـز . مَـن هَستَـم ..
خودَم بـه تنـهـایـ ـے..
هـَواے نَداشتـه اَت را دارَم ....

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

تا کی تو، "تو" باشی
و من تو را
مفرد ِ مذکر ِ غایب بنامم!!؟
ای بهترین مخاطب خاص !

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور که دلت قرص شود که من هستم
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی!

نوشته شده در تاريخ جمعه 10 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

می کوشم

غمهایم را غرق کنم

اما بی شرف ها

یاد گرفته اند شنا کنند

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

خدایا!!
خودمونیم!این ضربه هایی که من میخورم چند امتیازیه؟؟

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

مهربانم!
شعر هایم...نوشته هایم و عاشقانه هایم
...به تمنای چشم های توست
...چشم هایت را نبند
هستی ام به باد می رود...

عشق بی همتای من!
به حرمت نفس هایت و
به حقیقت دقایق پریشان عاشقی سوگند
که پاکی چشمانت
زیباترین تصویریست که در
ذهن سیالم حک شده است...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

شیشه ای مشکند… یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟
یک نفر می گوید: شاید رفع بلاست،
دیگری می گوید: شیشه را باد شکست؟
دل من سخت شکست. هیچ کس هیچ نگفت.
از خودم می پرسم: ارزش قلب من ازشیشه یک پنجره هم کمتر بود؟

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

عاشقانه چشمهایم را میبندم و تو را در خیالم تصور میکنم
نمی دانم که چقدر خیال تو برایم لذت بخش است ،
از هر چیز در این دنیا برایم شیرین ترهستی
پس چشمهایم را میبندم و با تمام وجود احساست می کنم
دوستت دارم...

نوشته شده در تاريخ جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, توسط رضا |

پرواز را به خاطر بسپار
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است .

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.