آسمـان هـم کـه بـاشی
بـغلت خـواهــم کـرد …
فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو
دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
بعضی وقتا آدما
الماسی تو دست دارن…
بعد چشمشون به یه گردو میفته
دولا میشن تا گردو رو بردارن
الماس میفته تو شیب زمین
قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره…
میدونی چی میمونه؟
یه آدم…
یه دهن باز…
یه گردوی پوک…
یه دنیا حسرت…
منو ببر به دورانی
که هر لحظه تو اونجایی
زیر بارون تنهاییییییی
منو ببر به اون حالت.....همون حرفا ..
همون ساعت
به اندوه غروبی که
به دل شوره ی خوبی که
تو چشمام خیره میمونی
به من چیزی بفهمونی ...
منو ببر به اون حالت.....همون حرفا ...
همون ساعت...
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !
ادامه مطلب...
دیگـَـــر دلتــنـگـی هـــایَـــم را
بیــصــدا در پــرانتــزهــا حبـس مـی کنَـــم
کــه اگَـــر وقتـــ نـــداشتــی نخـــوانـــی . . .
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه
تو را آه کشیدم.
روزی دختری به کوروش کبیر گفت من عاشقتم.. کوروش گفت لیاقت شما برادر من است که از من زیباتره و اکنون پشت سر شماست: دختر برگشت و دید کسی نیست، کوروش گفت اگر عاشق بودی پشت سرتو نگاه نمیکردی
مهربان من ،
آهنگ حضورت در کنارم آنقدر لطیف و شاعرانه است که من
را مدهوش میکند…
“”تو تنها کسی هستی”" که برای من ارزش
فکر کردن را داری!!!
ادامه مطلب...
اسیر فصل خزان گردد ان کسی، که دمی اسیر اشک کند چشمان مهربان تو را.
پرنده ای آمده است
همین باغ رو به رو
هیچ نمی خواهد
فقط می گوید : کو کو ؟...
حالا که رفته ای بهانه خوبی است
شب
کویر
سکوت
فقط این صدای هق هق را کم کنید.....
ادامه مطلب...
از روزی که که تو دیگر کنارم نیستی من این بالا هر شب اشک هایم را با ابر ها پاک می کنم...
حیف که دیگر ابری هم نیست....
ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
برگ ریزان که راه انداختی
واژه هایمان جان گرفت
ما از تو شعر گفتیم
دل انارها خون شد
حالا
رگبارهایت را تند تر کرده ای
می خواهی به زمستان برسی
لطفا
تا شعرهایمان دم بکشد
کمی دیگر پاییز باش
دلَـم کـه مـ ـے گـیرَد...
آرام خـودَم را دَر آغـوشْــ مـ ـے گـیرَم ..
خـودَم بـه تنـهـآیـ ـے..
دَسـت نَـوازش بـَر سَـرَم مـ ـے کـشَم ..
لبـخَنـد مـ ـےزَنَم وَ آهـسـته مـے گـویـَم:
گـِریـه نَکـُن عـَزیـز . مَـن هَستَـم ..
خودَم بـه تنـهـایـ ـے..
هـَواے نَداشتـه اَت را دارَم ....
مهربانم!
شعر هایم...نوشته هایم و عاشقانه هایم
...به تمنای چشم های توست
...چشم هایت را نبند
هستی ام به باد می رود...
عشق بی همتای من!
به حرمت نفس هایت و
به حقیقت دقایق پریشان عاشقی سوگند
که پاکی چشمانت
زیباترین تصویریست که در
ذهن سیالم حک شده است...
فال حافظ زدنت از پی دلتنگی کیست ؟
من که هر لحظه به یاد تو و دلتنگ تو ام
هر ستاره یه نشان از غم و دلتنگی من
آسمان را بفرستم که بدانی همه جا یاد تو ام ؟
""مــُ פֿـآطــَبــِ פֿــآص ═☜""
مَن בوسِـتـــ בارَم هـــایِ ایــن آבمـها رانِمـــــیخواهـَـم
بوسـ ــ ـه هایِشــــ ـآن بِــه בردم نِـــمـــــیخـورَב
قـــ ــول هــ ـایِشـــ ــان قـانِعَـــمـ نِمیکنَــב
مَــن تِشــ ــنه ی بـی تَفـاوتـ ـــ ـیـــ هــایِ تـــوام .
دوست داشتن را به قلب سنگی تو فرو كنم.........
اما نبودی تا قطره قطره اشكهای كوچكم را
به روی گلبرگهای قلبت بریزم.........
نامه های مرا سوزاندی
و تكه تكه كردن عشق مرا
با نگاهت خواستار شدی...!
تویی تنها دلیل بودن من به یاد من باش, فراموشم نکن من تشنه محبت, درد آشنای هجرت دلم به این جدایی, هرگز نکرده عادت ناکامی از تولد, همزاد بخت من بود ندارم از تو شکوه, این سرنوشت من بود بی تو حدیث عشقو دیگر باور ندارم,جز با تو بودن آرزویی در سر ندارم میپیچه عطر خاطره در خلوت شبهای من,تکرار اسمه قشنگت شده عادت لبهای من ......
تقدیم به عزیزی
که تنهام گذاشت ولی من تا روز مرگ فراموشش نمیکنم
می مانم تا برگردی
دنیا برای هر دوی ما جا دارد
اما دنیای ما زمانی رنگی ست که با هم باشیم
خسته نمی شوم
زیبای من
می مانم تا برگردی
بَعــد از رَفتنــت جــای خـــالیتـــ در دِلـــم
مِثـــل کفشهــــای سیـندرلا انـدازه هیــچ یکــ از مَـــردم شَهـــر نشُـد
حتــــی بــِـه زور...
خوبیهاستــ كه باعث میشهــ
آدما واسه هم دلتنگــ بشند ....
بـه خاطر همـهــ خوبیهاتــ واستــ دلتنگمـــ ....
توىِ “زندگــ ــ ــ ــیت” جــزءِ اون دسته از اَفـــ ـــرادى باش که :
اگه یکی از پُشت چشماتو گرفت ، فقط یه نفر تو ذهـــنت بیاد ، نه چند نفر !
من خدا را دارم ......
کوله بارم بر دوش
سفری باید رفت
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
یار تنهایی من با من گفت:
هرکجا لرزیدی
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
"من خدا را دارم ...."